جدول جو
جدول جو

معنی حاجب ازدی - جستجوی لغت در جدول جو

حاجب ازدی
(جِ بَ اَ)
محدث. و بقول ابن عیینه از سران اباضیه است و از ابی الشعثاء بصری و حسن و غیر از آن دو روایت کند و اسودبن شیبان از وی روایت آرد. ابن حبان گویدکه حاجب بسیار خطا کند تا آنجا که اگر در حدیثی منفرد بود بدان احتجاج نکنند و بخاری او را در زمرۀ ضعفاء محدثین آرد و حدیث ’الحدث حدثان اشدهما حدث اللسان’ را از طریق او از ابن عباس روایت کنند و ابن عیینه گوید از حاجب ازدی که از سران اباضیه بود سماع دارم. رجوع شود به لسان المیزان عسقلانی چ حیدرآباد ج 2 ص 146 و 147
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(جِ)
غازی (آسفتکین) سالار غازیان یکی از طرفداران مسعود بود که در موقع مخالفت وی با برادر خودمحمد در نیشابور شعار وی آشکار ساخت و خطبه به نام وی خواند و لشکر بسیار جمع کرد و اعیان آن نواحی را به اطاعت مسعود در آورد. رجوع به تاریخ بیهقی چ فیاض ص 27 و 36 تا 39 و 46 و 53 و 55 و 59 و 61 تا 64 و 68 و 69 و 82 و 90 و 139 و 140 و 142 و 143 و 163 و 221 تا 228 و 230 و 231 و 232 و 233 تا 238 و 319 و 332 و 424 و 451 و 538 و 570 و به غازی، در این لغت نامه، و به آسفتکین و آسغتکین، در این لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
(حِ بِ یَ)
حاج علی نقی پسر مدرس یزد و معاصر فتح علیشاه بود. (الذریعه ج 9 ص 232 از آتشکدۀ یزدان)
لغت نامه دهخدا
(رِ)
ابن عبدالله بن وهب الأزدی النمری الدوسی. او محدثی نزیل فلسطین و بقولی صحابی است. ابن منده گوید که بخاری او را صحابی گفته است و باسنادی ضعیف از مغر بن عیاض بن حارث بن عبدالله بن وهب دوسی روایت کند که حارث با پدر خود، از هفتاد تن وفد قبیله دوس بود و حارث در خدمت رسول بماند و پدر او بسراه باز گشت. ابن سعد و خلیفه بن خیاط او را از طبقۀ اولادی تابعین گفته اند او وقعۀ یرموک را با خالد بن ولید درک کرده است و در جنگ صفین با معاویه بود و از طرف او سالاری پیادگان فلسطین داشت. واقدی گوید که وی از عقلاء و اخیار مسلمین است. ابن عساکر گوید که سفیان بن عون از هر لشکری از لشکریان شام مردمی را که اهل نجدت و عفاف و سیاست بودند برگزید و اینان عدت او بودند و از مردم برگزیدگان فلسطین یکی حارث بود و او راست در رثاء سفیان:
اعینی ان انفدتما الدمع فاسکبا
دمایان سفیان بن عون فودعا
معاوی من للروم جاشت واقبلت
علیک ولا سفیان للداع ان دعا
لبیک علی سفیان شعث ارامل
و ارمله شعثاء فی الثغر ضیعا
ویبک علی سفیان کل طمره
و کل طمر سارح قد تخلعا
اقام التقی والجد والحزم والنهی
بحرقه ما غنی الحمام و سجعا.
و او جدایی زهیر عبدالرحمن بن مغرأبن حارث دوسی رازی محدث است. رجوع به کتاب استیعاب چ حیدرآباد ج 1 ص 112، و تهذیب تاریخ کبیر ابن عساکر چ شام ج 3 ص 451و کتاب الاصابه چ مصر سنۀ 1323 ج 1 ص 295 شود
لغت نامه دهخدا
(لِ)
ابن عثمان بن محمد، ابواحمد بن ابی غالب الازدی النحوی البصری. وی از ابوبکر بن الانباری نحو فراگرفت، و در فنون عربیت بارع، و عارف به لغت بود، در پایان زندگانی نابینا شد. ولادت وی در 319 و در 396 هجری قمری در روزگار خلافت القادر باللّه درگذشت. (معجم الادباء ج 4 ص 274). رجوع به عنوان قبل شود
لغت نامه دهخدا